Friday, December 29, 2006

پنج اعتراف تکان دهنده

به دعوت مریم جان و هم فکری دوستان با چند روز تاخیر بالاخره مصمم شدم علی رغم محافظه کاری و خودسانسوری شدید همیشگیمم تن به بازی اعترافات پنج گانه یلدا در سطحی متوسط نه خیلی افشاگرانه بدم. از همه دوستان می خوام که اگه به سبب اعترافات من خیلی ازجاشون تکون نخوردن من رو به بزرگی خودشون عفو بفرمایند
اعتراف نخست: من یه بی حوصلگی، شلختگی، کلافگی، مسخرگی و سادگی ذاتی دارم که اگه خوب دقت کنید تو تمام کارهایی که من انجام می دم کاملا پیداست و با گذشت زمان بطور پیوسته شدیدتر شده و تا همین الانش برای من کلی هزینه سنگین داشته. کلا سر ضرب حوصلم از همه چی سر می ره و اکثر کارها اگه طولانی بشن اعصابم رو خورد می کنن، کارها و حرفهای همه آدمها برام قابل درک و فهمه و به همه برای همه چی حق می دم بجز به خودم، از خیلی چیزها کلافم بیشتر ازهمه بازم ازخودم، تو همه چیز و همه کس یه وجه خنده دار، مسخره می بینم ودائم دارم به همه کس و همه چیز می خندم خصوصا باز به خودم
اعتراف دوم: یه سری چیزها هست که همیشه اعصابم رو تا حد مرگ خورد می کنن که تعدادشون بطور تصاعدی داره دائما بالا می ره یکیش سریالها و گزارشهای خبری تلویزیونه یکی دیگش هرآدم لوس، رادیکال، الکی جدی، گیر، نق نقوو مطلق گرایی یه که خیلی با خودش و سبک زندگیش و اطرافیانش حال می کنه -البته باید بدونید که شما اگه یکی ازین صفتها رو داشته باشید هیچ وقت نمی فهمید دارید اعصاب من رو خورد می کنید مگه شورش رو در بیارید که بازم اگه یه لحظه بهم فرصت بدید درکتون می کنم-.. یکی دیگشم اینه که مورد بازپرسی دیگران قرار بگیرم مثلا ازم بپرسن واقعا می خوای تو زندگی چیکار کنی، چه تصمیمی برای آیندت داری، واقعا نمی خوای ازدواج کنی، کجا می ری ، کی می یای و الخ
اعتراف سوم: به طرز مسخره و احمقانه ای به پزشکی امروزمشکوکم و عمیقا فکر می کنم که علم پزشکی خیلی نمی تونه کاری برای درمان بیماریها بکنه و معتقدم در بیشتر موارد باید بدن رو به حال خودش رها کرد تا خودش یه فکری به حال خودش بکنه و به تعادل مجدد برسه درنتیجه تا جایی که بشه دکتر نمی رم اگر هم برم عین بچه ها به حرفهاش گوش نمی دم تا اوضاعم بدتر بشه
اعتراف چهارم: اکثر کارهای روزمره و حرفهای عا دی ای که برای اکثر مردم انجام دادنشون و گفتنشون خیلی راحته- مثلا تعارفات یا ابرازعواطف و احساسات- برای من انجام دادن یا گفتنشون خیلی سخت و خنده داره مضافا اینکه چیزهای خیلی ساده و معمولی ای که هرخنگی بلده مثل جهتها یا تاریخ رو هیچ وقت یاد نمی گیرم مثلا اگه بهم بگید ضلع شمال غربی میدون ونک منتظرتم باید مطمئن باشید که پیداتون نمی کنم یا اگه ناغافل ازم بپرسید امروز چندمه باید فکر کنم تا بفهمم چه سالیه یا مثلا آبان، ماه چندم ساله
اعتراف پنجم: این اعتراف مخصوص مریم بقیه می تونن نخونن. یادته یه بار شماره خونه مخملباف رو گیر اورده بودی با ذوق دادی به من که زنگ بزنم و ببینم چه خبره می خواستم بدونی که من اونروز زنگ نزدم چون اصلا این کارا ازم بر نمی یاد اما از ترس تو الکی بهت گفتم زنگ زدم و یه چیز الکی هم برات تعریف کردم ..شرمنده
یه اعتراف حاشیه ای بانمک اینکه من بارها در عالم بچگی و نوجوانی بدون وضو نماز خوندم و بارها هم الکی صورتم رو خیس کردم و سر جانماز نشستم تا مادرم فکر کنه که نماز می خونم
امیدوارم ازین اعترافات من لذت برده باشید ، سعی کنید که اگر مایلید اعترافات من رو بخونید، هرچه زودتر این مهم رو به انجام برسونید چون هر لحظه بیم اون می ره که این پست رو پاک کنم درنهایت آخر همین هفته

Thursday, December 28, 2006

ببين که چگونه طلوع ناکرده غروب مي کنم
به فريادم رس Posted by Picasa

Wednesday, December 27, 2006

قلب سرد شهر Posted by Picasa

Tuesday, December 26, 2006

درگلو Posted by Picasa

Monday, December 25, 2006

مسافر چشم به راهي هاي من بيگاهان خواهد رسيد؟
 Posted by Picasa

Sunday, December 24, 2006

بالاتر از مه Posted by Picasa

Saturday, December 23, 2006

بدون شرح Posted by Picasa

Friday, December 15, 2006

به سراغ من اگر مي آييد
نرم و آهسته بياييد
مبادا که ترک بردارد
چيني نازک تنهايي من
 Posted by Picasa

Wednesday, December 13, 2006

سوژه کوچک من Posted by Picasa
در انتظار مسافر Posted by Picasa

Tuesday, December 12, 2006

برف ريزان Posted by Picasa

Monday, December 11, 2006

بدون شرح Posted by Picasa

Saturday, December 09, 2006

بدون شرح Posted by Picasa

Wednesday, December 06, 2006

روشن تر از خاموشي، چراغي نديدم
و سخني به از بي سخني نشنيدم
ساکن سراي سکوت شدم
و صدره صابري پوشيدم
مرغي گشتم
چشم او، از يگانگي
پر او، از هميشگي
در هواي بي چگونگي، مي پريدم
کاسه اي بياشاميدم که هرگز، تا ابد
از تشنگي او سيراب نشدم
بايزيد بسطامي
 Posted by Picasa

Tuesday, December 05, 2006

 Posted by Picasa
زمستان در پاييز Posted by Picasa

Sunday, December 03, 2006

زمستان
براي نفيسه
 Posted by Picasa