Saturday, August 30, 2008

مختصرعاشقانه اي براي تو

عزيز دلم
هيچ گاه برايت نامه اي ننگاشته ام، هيچ گاه ندانسته ام که چگونه برايت بنويسم
مي دانم که اين سطور راهرگز نخواهي خواند اما باز ناچارم به نگاشتن
باري، همين يک بار برايت مي نويسم، همين يک بار برايت مي نويسم که چقدردر وانفساي هرروزه زندگيم جايت خالي است، که چقدرهياهوي تنهايي هايم تو را کم دارد
همين يک باربرايت مي نويسم که چقدر تنم هواي سرانگشتان تو را مي کند، که چقدر دلم تنگ است براي فروريختنش وقتي که تو نام
مرا آواز مي کني

عزيز دلم

باري، همين يک بار برايت مي نويسم که چقدر بي تابم، که چقدر بي تابم براي چشمان خودم لرزان در ني ني چشمان تو، چقدر بي تابم براي طنين آهنگين صدايت بر در و دیوار

عزيز دلم

سخن کوتاه...باری همین یک بار برایت می نویسم، بخوان که چه قدر بي تابم، چقدر بی تابم براي بودنت، کاش بودي، کاش بداني که هستی، کاش بدانی که این دم برای توست

عزيز ترينم

کاش مي شنيدي که چه بلند مي خوانمت، کاش مي دانستي که چه عميق مي خواهمت، کاش مي خواندي که عزيزترين مي خوانمت، کاش،کاش

Posted by Picasa
ستاره باران
Posted by Picasa

Tuesday, August 19, 2008


گرم تر بتاب
Posted by Picasa
Posted by Picasa
Posted by Picasa