نارنجی را دوست ندارم اما
بارها در نارنجی های تو شناور شده ام
هرعصر رنگ آمدنت
تمام خانه را عاشق کرده است
گاه گلگون و گاه زردرو
حلقه حلقهی چشمان من و پیچ پیچ صندلیم در نارنجی های تو چیزها دیده اند
با تو نجواها کرده اند
اما
شیدای من نهان مکن که این غروب
توچشم دوخته بودی
چشم دوخته بودی حیران
به بیکران سرخ دلم
1 Comments:
حس تنهايي داره و گم شدن
Post a Comment
<< Home