نگاهم را به نگاهت ديکته نمي کنم
چراغي نيست جانکم
هرچه مي خواهي ببين
دريا را، آسمان را با يک، دو پرنده شايد
گل کوچک چهاربرگی کنار جوي آبي
دستان کهنه زنی ايلياتي در جوار تنوري، چيزي
چشمان براق کودکي در متروي شهري، جايي
خندهی مادری، مادربزرگي، جامانده روي ايوان خانه اي
نمي دانم ببين
هرآنچه خاطرت را مي برد با خود، ببين
غروبي، طلوعي
تولدي ، مرگي
عشقي، رسيدني، رفتني
گذشته اي ، آينده اي
سبزي، قرمزي، زردي
مني ، تويي، اويي
فرصتی نیست جانکم
همه را در سیاهی ها ببین
0 Comments:
Post a Comment
<< Home