Tuesday, August 29, 2006

بايد امشب بروم
بايد امشب چمداني را که به اندازه تنهايي من جادارد، بردارم
و به جايي بروم که درختان اقاقي پيداست
دورها آوايي است که مرا مي خواند Posted by Picasa
گالري لذت Posted by Picasa

Saturday, August 26, 2006

بدون شرح Posted by Picasa

Friday, August 25, 2006

آينه درآينه شد
ديدمش و ديد مرا
سنندج، خانه کرد Posted by Picasa

Saturday, August 19, 2006

در حاشيه همايش دين و مدرنيته
سوال اصلي : نسبت دين اسلام با مدرنيته غربي چيست؟
پاسخ: تباين، همسازي، تضاد و....در نهايت نامعلوم
شايد بهتر آن است که خود مسئله را تغيير داده، دوباره صورتبندي کرده و طرح نماييم بجاي آنکه همواره به دنبال پاسخي هرچند فرتوت بگرديم Posted by Picasa
انتظار خبري نيست مرا Posted by Picasa

Wednesday, August 16, 2006

خورشيد خانه من دوباره تابیدن گرفت Posted by Picasa

Wednesday, August 09, 2006

این روزها حال و هوای مشت زن همیشه برنده ای رو دارم که بعد از سالها مشت زنی پی در پی با شک وتردید بسیاربالاخره شرکت در مسابقه نهایی رو از روی ناچاری و بامید اینکه این آخرین تورنمنت ابلهانه زندگیش باشه پذیرفته و متعاقب اون مثل همیشه طبق اصول دقیق و با تکیه بر تمرینات سخت ومداومش تا راند آخر بازی آخرعالی بازی کرده وحرفه ای ترین مشت هایی رو که بهترین و طولانی ترین ساعات عمرش رو صرف یادگیری اونها کرده حواله تمام حریفها کرده تا آخر بازی آخرین بازی هم طبق معمول برنده بوده اما درنهایت شاید فقط چندثانیه پیش ازبالا بردن دستش در این آخرین بازی با تعجب دیده که نقش بر زمینه و دست دیگری به عنوان برنده در دست داوره... .قهرمان قصه من هنوز از ضربه غیرمنتظره ای که ناگهان از پشت سر خورده گیجه گیجه و باورشکست براش سخته چون مشت زنی تنها کاریه که تمام زندگیش رو براش گذاشته، سعی کرده همیشه توش بهترین باشه وبدبختانه فکر می کرده که خوبتر از سایرین بلده ... بینوا قهرمان قصه من که حالا با این شکست مضحک و با این تن خسته، به سرعت تورنمنت دیگری رو باید از اول شروع کنه.. ...القصه با این احوال دوستان عفو بفرمایید که اگر این روزها هیچ چیز قابلی در چنته برای ارائه ندارم البته چه بسا که تا امروز هیچ وقت نداشته ا م........از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است

Tuesday, August 01, 2006


سیطره Posted by Picasa